ویروس کرونا کل جهان را در بر گرفته
عبدالمحمد بسیار مهربان و دلسوز بود. به یاد دارم روزی مادرم مریض بود و خوابیده بود. خودش رفت داروهای او را گرفت، با حوصله و مهربانی داروها را قاشق قاشق به مادرم میداد و کنارش نشسته بود.
نمونه سوالات ریاضی پایه هفتم و نهم خانم محمد بیگیبه انتظار تو هر روز و شام میمانیم / و قصّه غم هجرت مدام میخوانیم
سی و هشت سالگی یک سامورایی از خاورمیانه/ آندرانیک! کی آمدی؟ کی رفتی ؟قبل از اینکه پیکر عبدالمحمد به دست ما برسد و از شهادت او اطلاع حاصل کنیم، برادرم خواب دید که او وارد خانه ما شد. همه را نگاهی کرد و از مادرم پرسید: «پدرم کجاست؟». در عالم خواب مادرم برای اینکه عبدالمحمد ناراحت نشود، به او نمیگوید که پدرم فوت شده است. سپس عبدالمحمد میرود، از او میپرسند: «کجا میروی؟». میگوید: «شنیده ام خلیل خواجه ییان شهید شده است، به محمد باقر (امامزاده محمد باقر) میروم تا بالای سر خلیل فاتحهای بخوانم». ما نیز بر اساس این خواب شهید را در همان مکانی که در عالم خواب میرفتند، به خاک سپردیم.
مادرم از فراق عبدالمحمد خیلی ناراحتی و فغان میکرد و حالش خیلی وخیم بود. شهادت پسرش را باور نمیکرد. مدام در غم و اندوه بود. بعد از مراسم شب هفت عبدالمحمد به خواب مادرم می آید در حالی که سینی پر از میوه و خوراکی در دست داشته آن را جلو مادرم میگذارد و میگوید: «احوالت چطور است؟... ناراحت نباش».
راوی: «برادر شهید عبدالمحمد گرگین»
در سال ۱۳۶۴ بعد از عملیات غرورآفرین و پیروزمند والفجر ۸ دوران نقاهت مجروحیت را در بوشهر طی میکردم. در یکی از روزها شنیدم که فردا صبح از جایگاه نماز جمعه اعزام برادران داوطلب بسیجی به سوی جبهه میباشد. فردا صبح برای دیدن برادران اعزامیرفتم تا قبل از اعزام موفق به دیدن و خداحافظی با آنها شوم.
دانلود فیلتر شکن (vpn) برای اندروید (لینک دانلود مستقیم)تعداد صفحات : 2